آمار مطالب

کل مطالب : 1892
کل نظرات : 72

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 166
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 1933
بازدید ماه : 17904
بازدید سال : 78914
بازدید کلی : 403612
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : سید محمد سیداصیل
تاریخ : دو شنبه 22 اسفند 1390
نظرات


راننده تاکسی انگلیسی

مقیم لندن بود. تعریف می کرد؛ که یک روزسوار تاکسی میشود و کرایه را می پردازد . راننده بقیه پول را که برمیگرداند  بیست پنس اضافه تر می دهد"

میگفت؛ چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافی را برگردانم یا نه؟"  آخر سر به خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم وگفتم آقا این را زیاد دادی...

گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده شدن راننده سرش را  بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم .  پرسیدم بابت  چی؟  گفت می خواستم فردا بیایم  مرکزشما مسلمانان  و مسلمان شوم , اما هنوز کمی مردد (دو دل) بودم . وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم .

با خودم شرط کردم اگه بیست پنس را پس دادید , بیایم. فردا خدمت می رسم.

تعریف می کرد؛ تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس می فروختم....""

 



تعداد بازدید از این مطلب: 475
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








********به وبلاگ من خوش آمدید********* خدایا مرا ببخش / مرا فهمی ده تا فرامین وحکمت هایت را درک کنم/ و مرا فرصتی دیگر برای بهتر بودن ده تا دستهاو زبان تو شوم . آمین یا رب العالمین


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود